تک ستاره

ستاره هستم ۳۰ ساله ، متاهل و شاغل . اینجا از روزمرگی هام مینویسم.

تک ستاره

ستاره هستم ۳۰ ساله ، متاهل و شاغل . اینجا از روزمرگی هام مینویسم.

روز هفتم

بیرون  نا آروم‌ و شلوغه اما تو خونه همه چی عادیه. هیچ اتفاق خاصی نیفتاده و طبق معمول به کار و زندگیمون میرسیم. 

به امید خدا قراره  این هفته بریم کیش  تا برای عید خرید کنیم. 

میدونم‌زوده اما دم‌عیدی  هم شلوغ میشه هم همسر دیگه وقت خالی نداره. 

شاید مامانمم با خودمون ببریم. 

راستی تو مهد یه دختر بچه کوچولوی ناز تو بخش نوباوه  اومده  که  بهم میگه مامان :(

  هم پر از عشق و شوق میشم و هم  غم دنیا به دلم‌میشینه. 

کلی باهاش تمرین کردم که بگه خاله یا ستاره اما مامان میگه .

اعتراف میکنم‌منم بیشتر از بقیه بچه ها دوسش دارم اما نشون نمیدم که بقیه مربیا حساس نشن و مشکلی پیش نیاد. 

فکر میکنم‌ این اتفاق چه معنایی داره که بعد از سالها یه بچه تو مهد بهم‌مامان گفته؟ 

شاید یه نشونه خوبه... شاید یه امتحان الهی

خدایا راضیم به رضای تو  ♥️♥️♥️