تک ستاره

ستاره هستم ۳۰ ساله ، متاهل و شاغل . اینجا از روزمرگی هام مینویسم.

تک ستاره

ستاره هستم ۳۰ ساله ، متاهل و شاغل . اینجا از روزمرگی هام مینویسم.

روز سوم

همسرم میخواد با همکاراش بره پیاده روی اربعین

‌گروه مردونه ست اما دو سه تا از خانوما هم میان. همسر خیلی اصرار داره منم باهاشون برم. میگه اونا که بچه دارن و اذیت می شن، میان تو هم بیا دیگه.

باید فکر کنم. لازمه یه ده روزی مرخصی بگیرم که نمیدونم بشه یا نه. البته از مرداد فقط ۲ روز مرخصی گرفتیم که اونم با آخر هفته کنج کردیم و رفتیم اصفهان. 

به خاطر کربلا احتمالا قبول کنن. باید قبلش با کمک  مربی صحبت کنم ببینم اون جای من میمونه یا نه. 

اگه نرفتم این چند روزو میرم خونه مامانم. دو تایی کلی حرف داریم برای گفتن. 

ایشالا هر چی به صلاحه. 

روز دوم

پاییز با همه قشنگیاش چرا انقدر دلگیره؟ 

صبحا که سر کار میرم و بچه مدرسه ایا رو میبینم، بدجور هوس بچگیامونو میکنم.

روزای آروم‌ و بی دغدغه ... روزای گله از تکالیف زیاد...سیبای زرد واسه تغذیه♥️♥️♥️

روزی میرسه که منم دست بچمو بگیرم و ببرمش مدرسه؟

میرسه؟؟؟

سعی میکنم به  این چیزا فکر نکنم و خدارو به خاطر داشته هام شاکر باشم. 

زندگی با هر مشکلی بازم قشنگیاشو داره.

سفر و  موسیقی و  خانواده خوب

خدایا به خاطر داده و نداده ات شکر 

روز اول

من ستاره هستم. ۳۰ سالمه و ۵ ساله که متاهلم

مربی مهد هستم و عاشق بچه هام. خودم تا به حال  از نعمت مادر شدن  محروم بودم اما خدا رو شکر میکنم که به واسطه شغلم باعث شد همیشه با بچه های نازنینی باشم که مثل فرزند دوسشون دارم. 

خیلی وقته که وبلاگای اینجا رو میخونم مخصوصا اونایی که نویسندشون کسانی با شرایط خودمن. 

خودمم قبلا یه وبلاگ  و چند تا دوست داشتم  که یه بار تو اوج ناامیدی بعد از سقط حذفش کردم. 

حالا  دوباره مینویسم  چون خیلی حرفا هست که نه میتونی به نزدیکانت  بگی و نه توانشو داری که بریزی تو دلت. 

باید نوشت تا سبک شد. 

به امید خدا منم دوباره مینویسم. 

به امید خبرای خوب

خدارو چه دیدیم ..شاید خبری از مادر شدن